یک تناقض آشکار در این رویکرد به وسواس، این است که هرچند بر مرحله پیشنهادی مقعدی آزارگرانه تأکید می‌کند، مشکلاتی که ناشی از عقده ادیپ است در بیماران وسواس(بر اساس رویکردی مشابه مثل فروید) نیز دیده می شود. در واقع این مشکلات موازی با سایر ویژگی های وسواس با مرحله مفروض آلتی در ارتباط است. برای حل این تناقضات تلاش هایی صورت گرفته که بر نقش فرضی واپس روی در این اختلال تأکید می‌کند. بر اساس نظر فروید واپس روی به مرحله مقعدی- آزارگرانه که در پاسخ به بحران های ادیپی اتفاق می افتد منجر به یک نیمرخ ترکیبی از پدیده‌های مقعدی –آزارگرانه و ادیپی می شود.

 

همان گونه که در ابتدا اشاره شد تنها یک نظریه روان­پویشی واحد وجود ندارد و عدم وجود شواهدی برای مرحله رشدی پیشنهادی مقعدی و آلتی ، ارائه رویکرد های دیگر روان­پویشی را الزامی می‌کند. برای مثال وجود تفکر جادویی و خرافی در برخی بیماران وسواسی، فروید را به مقایسه زندگی ذهنی و روانی این بیماران با معتقدان دینی سوق داد. همچنین این ویژگی ها منجر به مقایسه این بیماران با کودکان گردید(فرنس زی[۵۲]، ۱۹۸۰). ‌بنابرین‏ پیشنهاد شد که اختلال وسواس فکری – عملی نتیجه برگشت به الگوی تفکر کودکی است. همچنین گفته شد که وعده های(انتظار) حفاظت از وضعیت های سلطه­پذیری هم در ‌بیماران وسواسی موجود است و هم در ادیان پدرسالارانه (فنیکل، ۱۹۷۷). نشان داده شده که وضعیت حفاظت از موقعیت های سلطه پذیری که توسط والدین به عمل می‌آید در کودکان و بیماران وسواس مشابه است.

 

رویکرد روانپویش دیگری توسط آدلر ارائه شده که ادعا می‌کند اختلال وسواس و سایر مشکلات روانپزشکی ناشی از عدم احساس کنترل بیمار در جنبه‌های مهم زندگی خویش است. آدلر می‌گوید که رفتار های اجباری، تلاشی ناهشیار برای جبران این احساس عدم کنترل است. مالان نیز کنترل بر محتوای نشانه ها را به عنوان پاسخی به شکست، در دستیابی به تسلط در سایر موارد می‌داند. همچنین به طور مشابهی رویکرد رفتاری راچمن و هادسون(۱۹۸۰)رفتار های اجباری را یک واکنش جبرانی نسبت به تجربه درماندگی در موقعیت های مهم زندگی فرد می‌داند(راچمن و هادسون، ۱۹۸۰؛ یان جیکس، ۲۰۰۶).

 

۲-۱-۲-۱-۲ نظریه و درمان روان­پویشی مالان

 

الف) تبیین روان­پویشی و نقش بینش

 

بر اساس نظریه مالان یک درمانگر روان­پویشی باید ۱) نشان دهد چگونه عوامل تسریع کننده یک نشانگان خاص، القا کننده (متبادر کننده) تعارضی است که خود را به صورت نشانگان منعکس می کند۲) مکانیزم تفصیلی این بروز و انعکاس نشانه ها را تهیه کند و تعبیر و تفسیر این مکانیزم برای بیمار باید۳) تعارض را به شکل روشنی به هشیاری[۵۳] منتقل کندو این مسئله به نوبت خود باید۴) منجر به ناپدید شدن نشانه ها شود(مالان، ۱۹۷۹). مالان می‌گوید: تغییر درمانی در درمان روان­پویشی ناشی از هشیار شدن تعارض است (وارد شدن تعارض به هشیاری است). مالان تصدیق می‌کند که درمان های روان­پویشی، موفقیت های محدودی برای اختلال وسواس فکری – عملی داشته اند و برخلاف دیدگاه عمومی او در درمان های روان­پویشی می‌گوید: که وقتی نشانه های وسواسی یا به طور خاص آیین­مندیهای وسواسی با رواندرمانی درمان می شود همه چیز قابل فهم و معنا دار می شود و بیمار نسبت به تعارض هشیار می شود اما تغییر درمانی تداوم ندارد. مالان بحث می‌کند که چالش عمده درمان های روان­پویشی وسواس، تبیین اثرات مثبت رفتار درمانی در این اختلال است(مالان، ۱۹۷۹). تمام نظریه پردازان روان­پویشی این رویکرد مالان را نمی پذیرند، مخصوصا این ادعا که اثر درمانی مستقیما ناشی از آمدن تعارض به هشیاری است. برای مثال سیمینگتون(۱۹۸۶) می‌گوید که این رویکرد وزن زیادی به نقش بینش می‌دهد و ادعا می‌کند که تصویر ارائه شده توسط مالان با این مفهوم کلی روان­پویشی که افراد غیر منطقی اداره می‌شوند[۵۴] در تقابل است. در عوض او پیشنهاد می‌کند که بینش، اثر تغییر ناشی از رواندرمانی است و می‌گوید بینش و تغییر هیجانی، نشان­دهنده اموری است که در سطوح عمیق تر روان در جریان است(سیمینگتون، ۱۹۸۶).

 

ب) دو مثلث

 

مالان تفسیر ها را در دو طبقه قرار می‌دهد: تفسیر هایی که اصطلاحاً به مثلث تعارض مربوطند و تفسیرهایی که به مثلث شخص ارتباط دارند. مالان ادعا می‌کند که تمام تفسیر ها بر اساس یک یا هردوی این مثلثها قابل ارائه هستند. مالان مثلث تعارض را در برگیرنده دفاع ها، اضطراب ها و احساسات مخفی بیمار می‌داند. مثلث شخص شامل همکاران، انتقال[۵۵] و والدین می شود. همکاران معمولا به ارتباط با افراد در زندگی فعلی یا گذشته بیمار(مانند دوست صمیمی یا همسر) اشاره دارد. انتقال نیز به روابط بین بیمار و درمانگر اشاره می‌کند. در روابط بیمار با مردم، در هر سه مورد مثلث تعارض شکل می‌گیرد. دفاع ، اضطراب و احساس پنهان مشابهی در همه روابط بیمار در جریان است. به عبارتی مثلث تعارض برآمده از مثلث شخص است. مالان می‌گوید که هدف روان درمانی کمک به بیمار است تا بتواند این احساسات را از حال(روابط انتقالی و همکاران) به گذشته (روابط با پدر و مادر)ردیابی کند. مالان فرض می‌کند که احساساتی که مربوط به والدین هستند دلیل احساساتی است که در روابط فعلی بیمار پیدا می شود(جیکس[۵۶]، ۲۰۰۶).

 

مدل های شناختی رفتاری

 

۲-۱-۲-۲-۱- هدف مدل های شناختی رفتاری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...